سکوت یا خودسانسوری

(Photo by Beata Zawrzel/NurPhoto via Getty Images)

فکر کنم اول راهنمایی بودم که لقب جامع‌الاضداد را از قول سیدرضی در یکی از کتاب‌های شهید مطهری خواندم، از همان لحظه شیفته این ویژگی امیرالمومنین شدم، هر روز تا همین امروز که از حضرت می‌خوانم همه کرامات را در پرتو همین یک لقب می‌بینم، این لقب برایم مشی و سلوکی رفتاری شد، از همان ابتدا می‌دانستم و امروز بیشتر می‌دانم که هیچوقت به آن مقام نخواهم رسید همانطور که آقای مطهری می‌فرماید «ما نمی‏توانیم در همه ارزشها قهرمان باشیم، ولی در حدی که می‏توانیم، همه‏ ارزشها را با یکدیگر داشته باشیم»
شاید اوایل از سر شوق و کششی فکر نشده ولی بعدتر برنامه‌ریزی شده همه این سال‌ها تلاش کردم تک‌بعدی و خطی زندگی نکنم، از تخصصی شدن پرهیز نکردم و در زمینه‌هایی برای تخصص تلاش کردم ولی هیچوقت در دوگانه‌های کلیشه‌ای استعدادی جامعه قرار نگرفتم، هرچند برای عامه دور از ذهن باشد که هم اهل شعر باشی و هم برنامه‌نویسی کنی!
فارغ از بررسی و تحلیل آنکه چقدر این تصمیم رشد چندحوزه‌ای درست بوده یا چقدر موفق بوده‌ام، همه این سال‌ها آنچه مرا رنجانده قضاوت شدن به ادعای دانایی بوده است، ابتدا از روی سادگی و یک‌رویی در همه جمع‌ها در مباحث مختلف شرکت می‌کردم هرآنچه می‌دانستم می‌گفتم ولی پس از مدتی فهمیدم که این رفتار خوشایند نیست و در مظان ادعای پوچ همه‌چی‌دانی قرار می‌گیرم، دیگر کمتر اظهار نظر کردم مگر در شرایط ضرورت، دیگر کمتر در بحث‌ها شرکت کردم مگر پیش آشنایان، دیگر به همان علم اندک ناچیز هم استناد نکردم مگر برای پاسخ پرسشی، دیگر خودِ واقعی‌ام را مخفی کردم مگر پیش اهل‌سر، دیگر نگفتم که خوانده‌ام، شدم همان استاندارد تک‌بعدی جامعه! با این تفاوت که در بین هر دسته به استعدادی شهره بودم، و این همان درد خودسانسوری است.
خودساسنوری تا آنجا پیش رفت که حالا دیگر حتی هنگام بیان با رعایت همه شرایط و ضرورت‌ها هنوز هم عذاب وجدان دارم، مدام فکر می‌کنم نکند حمل بر خودستایی و ادعای همه‌چه دانی شود، نکند تلقی غرور و تکبر شود و باز در یک فرآیند محتوم سوالی به جایگاه سکوت می‌رسم، بعضی جاها زیاد حرف می‌زنم ولی به ندرت فرای تصور مخاطب از خودم ظاهر می‌شوم، همان مصطفایی که می‌شناسند می‌مانم، همان چارچوبی که ساخته است را حفظ می‌کنم و شاید حتا محدودتر.
با همه این ها امروز از این خودسانسوری نیست که ناراضی‌ام، آن را ضرورتی لازم می‌دانم، آنچه نگرانم می‌کند، محدودتر شدن دایره آن افرادی است که همه مصطفی را می‌دانند و می‌فهمند و می‌شناسند.

,

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *