دسته: نوشت

  • هیچ نسبی در سالِ سی

    هیچ نسبی در سالِ سی

    حالا که سرریز این روزها به استفراغ کلمات رسیده است، سحر ۳۰‌ام اسفند است و صدای مناجات امیرالمومنین از تلویزیون می‌آید «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ، إِلّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیم»، نمی‌دانم این قلب سلیم پاسخ ابهامات ذهنیم است یا این هم مویدی بر ابهامات قبلی، «دیدم این…

    بیشتر بخوانید: هیچ نسبی در سالِ سی
  • در زلف تو آویزم

    در زلف تو آویزم

    روز اول که گلدانش را کنج اتاق گذاشتم، شاید به زور نیم متر میشد، به جانش کِشتم، و به جان دادمش آب، کم‌کم جوانه زد و از گلدان آویزان شد روی زمین، ترسیدم که نازک‌آرای تن ساقه‌اش زیر دست و پا له شود، به دیوار چسباندم، شاخه شاخه آمد بالا و دیوار را طی کرد…

    بیشتر بخوانید: در زلف تو آویزم
  • رزق سگ

    رزق سگ

    راندیم تا رسیدیم جایی پس از خرم‌‌آباد جایی در دل این مناظر کوهستانی زدیم کنار جاده تا کمی استراحت کنیم، در دل ناکجاآبادی که حداقل تا چند صد متر غیر از جاده و کوه و درخت چیزی نبود، سگی ظاهر شد و جلوی ماشین را گرفت، گرسنه بنظر می‌رسید

    بیشتر بخوانید: رزق سگ
  • رشته دوست

    رشته دوست

    بیم است که رشته پاره شود. بسیار می‌گویند طی طریق کردن جز زمین خوردن و باز ایستادن و رفتن مگر چیست؟ یا که می‌گویند گره تار و پود این دنیا رنج است، راست می‌گویند، ولی این پیوسته سر رشته را گره زدن و باز پاره شدنش و دوباره و دوباره گره زدن بیشتر به تخت…

    بیشتر بخوانید: رشته دوست
  • داستان گلدان یاس

    داستان گلدان یاس

    تا اسفند ۱۳۹۹ نزدیک‌ترین تجربه من به نگهداری گیاهان بعد از لوبیایی که در دوره دبستان کاشته بودیم، یک تراریوم بود، اما اسفند ۹۹ همه چیز عوض شد، بعد از رفتنِ بابا، ما ماندیم و ارث چندین گلدان، که مسئولیتشان بر دوش فرزند ارشد افتاد، اگرچه که سنگینی بار خاطرات ما تأخرشان بیش از آن…

    بیشتر بخوانید: داستان گلدان یاس
  • عمر از کف رفته

    عمر از کف رفته

    خوب که نگاه کنی، روز عزاست، متر سقوط آزاد گرفته‌ایم و هر سال را تبریک می‌گوییم

    بیشتر بخوانید: عمر از کف رفته
  • دور از هم و بی‌هم

    دور از هم و بی‌هم

    دور از هم و بی‌هم نه که زرد باشند، شاداب نباشند، سبز بودند، اولی که کنار هم گذاشتمشان، جدا بودند، دو سبزِ منفک، هرکدام دنیای خودش را داشت، ولی کم‌کم به هم میل پیدا کردند، هم‌دیگر را نمی‌دیدند، چشمی نداشتند که ببینند ولی شاخه‌های مجاورشان به سمت هم حرکت می‌کرد، نمی‌دانم چه سری بود که…

    بیشتر بخوانید: دور از هم و بی‌هم
  • توهمِ یُمْنِ پاقدم

    توهمِ یُمْنِ پاقدم

    روزِ تولد، روز خاصی است، نه به دلیل توهمِ یُمْنِ پاقدم ما به دنیا و نه برای شادی به دنیا آمدن و نه بخاطر خاطرات تداعی شده و نه حتا برای شادی زودگذر و تصنعی جشنش! سالگرد تولد یکی از غم‌انگیز‌ترین یادآورهای گذر عمر و تذکار مرگ است، تولد یکی از همان جرس‌هایی است که…

    بیشتر بخوانید: توهمِ یُمْنِ پاقدم
  • سکوت یا خودسانسوری

    سکوت یا خودسانسوری

    فکر کنم اول راهنمایی بودم که لقب جامع‌الاضداد را از قول سیدرضی در یکی از کتاب‌های شهید مطهری خواندم، از همان لحظه شیفته این ویژگی امیرالمومنین شدم، هر روز تا همین امروز که از حضرت می‌خوانم همه کرامات را در پرتو همین یک لقب می‌بینم، این لقب برایم مشی و سلوکی رفتاری شد، از همان…

    بیشتر بخوانید: سکوت یا خودسانسوری
  • اشکِ سرریز

    اشکِ سرریز

    بعضی‌ها راحت اشک می‌ریزند، هروقت و هرجا لازم باشد، شاید خیلی‌ها با تفکیکی جنسیتی این را بسنجند اما اینطور فکر نمی‌کنم، من اما تنها جایی که راحت اشک ریخته‌ام، در تاریکی روضه‌ها بوده، در روضه همه برای گریه آمده‌اند، در مجلس روضه، اشک یک ارزش است ولی در بقیه جامعه گریه برای یک جوان ریش‌دار…

    بیشتر بخوانید: اشکِ سرریز