پس از توفان بزرگ


بعد از آن که آب از تنور، خشک‌ترین مصنوع بشر در آن دوره، جوشید و بعد از آن که کشتی میان موج‌هایی مثل کوه قرار گرفت «وَ هِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَال»، قرآن می‌فرماید:
«وَ قِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَ یَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْمَاءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ»
و گفته شد: ای زمین، آبت را فرو بر! و ای آسمان، خودداری کن! و آب فرو نشست و کار پایان یافت.

حضرت علامه ذیل این آیه می‌فرماید:
و جمله «و قیل یا ارض ابلعی ماک و یا سماء اقلعی» ندائی است که از ساحت عظمت و کبریائی حق تعالی صادر شده، و اگر نام حضرتش را نبرد و نفرمود: «و قال اللّه یا ارض ابلعی… » به منظور تعظیم بوده، و دو صیغه امری که در این جمله است یعنی امر «ابلعی» و امر «اقلعی» امر تکوینی است، همان امری که کلمه «کن» حامل آن است، و از مصدر صاحب عرش، خدای تعالی صادر می‌شود، و همه می‌دانیم که وقتی این کلمه در مورد چیزی صادر شود بدون فاصله‌ای زمانی آن امر محقق می‌شود، و در مورد بلعیده شدن آب طوفان بوسیله زمین نیز چنین شد، زمین دیگر نجوشید، آسمان هم نبارید.
و در این آیه دلالتی است بر اینکه در داستان طوفان نوح به امر الهی، هم زمین در طغیان آب دخالت داشته و هم آسمان همچنانکه در جای دیگر فرموده: «ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر و فجرنا الارض عیونا فالتقی الماء علی امر قد قدر»
و در چشم پوشى از ذکر فاعل در سه جمله «و قیل یا ارض… »، و جمله «و قضى الامر»، و جمله «و قیل بعدا… » در خصوص آیه مورد بحث وجه دیگرى هست که مشترک است بین هر سه و آن این است که این امور سه‌گانه به قدرى عظیم و دهشت‌آور است که کسى جز خداى تعالى قادر به ایجاد آن نیست و چون هر شنوندهاى مى داند که فاعل آن‌ها خداى واحد قاهرى است که در امرش شریک ندارد، لذا فاعل را ذکر نفرمود چون ذکر فاعل براى این است که ذهن شنونده جاى دیگر نرود ولى در اینگونه امور ذهن کسى متوجه غیر خداى تعالى نشده و فاعل براى کسى مشتبه نمى گردد. و خلاصه کلام اینکه همه مى دانند کار، کار خداى تعالى است چه نامش برده بشود و چه نشود.
آری این آیه در بلاغت عجیبی که از حیث سیاق داستان دارد به آن حد رسیده که در آن به جز نام آسمانی که باران‌هایش را نازل می‌کند و زمینی که چشمه‌هایش می‌جوشد، و آب را فرو می‌برد و سفینه‌ای که در امواج دریا به حرکت در می‌آید و امری که انفاذ شده و قوم ستمگری که غرق شدند نیامده و با کوتاهی عبارتش می‌فهماند اگر آب فروکش شده، زمین آن را فرو برده، و اگر چیزی بر کوه جودی نشسته کشتی نوح بوده، و اگر به زمین فرمان داده شده که «ابلعی» و به آسمان که «اقلعی» فرمانده خدای سبحان بوده، و اگر گفته شده «بعداً للقوم الظالمین – دوری بهره ستمگران باد» گوینده‌اش خدای عز اسمه بوده و قوم ستمگر همان قومی بودند که عذاب بر آن‌ها گذرا شده و اگر گفته شده «قضی الامر – امر گذرا شد» گذرا‌کننده امر، خدا و امر گذرا شده آن امر هلاکتی بوده که خدای تعالی به نوح وعده‌اش را داده و او را نهی کرده بود از اینکه درباره آن امر به درگاهش مراجعه کند، و اگر بعد از فرمان «ابلعی» به زمین، فرمان «اقلعی» را به آسمان داده منظور از اقلاع آسمان این بوده که از ریختن آب باز‌ایستد و دیگر نبارد.
بنابراین در آیه کریمه، اجتماع اسباب ایجاز – کوتاه گوئی – و توافق لطیفی در بین آن اسباب وجود دارد، همانطور که آیه شریفه در موقف عجیبی از بلاغت معجزه آسای قرآنی قرار دارد، بلاغتی که عقل را حیران و دهشت‌زده می‌کند، گو اینکه همه قرآن بلاغتی معجزه‌آسا دارد، لیکن خصوص این آیه شریفه آنقدر بلیغ و مشتمل بر نکاتی ادبی است که رجال ادب و متخصصین بلاغت پیرامون خصوص این آیه بحث‌ها کرده و در آب‌های بیکران این دریا شناوری‌ها نموده، لولو‌هایی استخراج نمودهاند، تازه خود آنان در آخر اعتراف کرده‌اند که آنچه استخراج کرده‌اند در مثل نظیر مشتی آب از دریائی بیکران و یا مشتی ریگ از بیابانی ریگزار است.۱  ترجمه تفسیر المیزان جلد ۱۰ صفحه ۳۴۶

پی‌نوشت

  • ۱
     ترجمه تفسیر المیزان جلد ۱۰ صفحه ۳۴۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *