روزى مأمون عبّاسى عدّه اى از
علماء و حکما و قضات را جهت بحث با امام محمّد جواد علیه السلام – که در
سنین ۹ سالگى بود – به دربار خود دعوت کرد، که از جمله دعوت شدگان یحیى بن
اکثم بود، که با توطئه اى از قبل تعیین شده خطاب به مامون کرد و گفت :
یا امیرالمؤمنین ! آیا اجازه مى فرمائى از ابوجعفر، محمّدالجواد سؤالى را جویا شوم ؟
…
روزى مأمون عبّاسى عدّه اى از
علماء و حکما و قضات را جهت بحث با امام محمّد جواد علیه السلام – که در
سنین ۹ سالگى بود – به دربار خود دعوت کرد، که از جمله دعوت شدگان یحیى بن
اکثم بود، که با توطئه اى از قبل تعیین شده خطاب به مامون کرد و گفت :
یا امیرالمؤمنین ! آیا اجازه مى فرمائى از ابوجعفر، محمّدالجواد سؤالى را جویا شوم ؟
مأمون گفت: از خود حضرت اجازه بگیر.
یحیى بن اکثم، امام جواد علیه السلام را مخاطب قرار داد و عرضه داشت: اى سرورم ! آیا اجازه مى فرمائى که سؤال کنم ؟
حضرت جواد علیه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سؤال کن .
یحیى پرسید: نظر شما درباره شخصى که احرام حجّ بسته است و در حین احرام حیوانى را شکار کند، چیست؟
حضرت فرمود: منظورت چیست ؟
آیا حیوان را در داخل حرم و یا بیرون از آن شکار کرده است؟
آیا عالِم به مسئله بوده، یا جاهل؟
آیا از روى عمد و توجّه آن را شکار کرده؟
آیا به تکلیف رسیده بوده یا نابالغ بوده است؟
آیا دفعه اوّل شکار او بوده و یا آن که به طور مکرّر در حرم شکار انجام داده است؟
و آیا شکار پرنده بوده ، یا غیر پرنده؟
آیا شکار از حیوانات کوچک بوده ، یا از حیوانات بزرگ؟
آیا در شب شکار کرده است، یا در روز؟
آیا در احرام عمره شکار کرده ، یا در احرام حَجّه الا سلام؟
و آیا آن شخص از گناه خود پشیمان شده بود، یا خیر؟
با طرح چنین فرع هائى از مسائل ، یحیى بن اکثم متحیّر و سرافکنده شد و
عاجز و درمانده گشت؛ و در میان تمام حضّار خجالت زده و شرمسار گردید.
و چون جمعیّت مجلس را ترک کردند و خلوت شد، امام علیه السلام به تقاضاى مأمون، جواب تمام فروع آن مسائل را به طور کامل بیان نمود.
سپس مأمون خطاب به حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام کرد و گفت: یاابن رسول
اللّه! اکنون شما سؤالى را براى یحیى بن اکثم مطرح نما، تا جواب آن را
بگوید.
حضرت پس از اجازه از یحیى، فرمود: بگو، جواب این مسئله چگونه است :
شخصى در اوّل روز به زنى نگاه کرد؛ ولى نگاهش حرام بود.
و چون مقدارى از روز گذشت، آن زن بر این شخص حلال گشت .
وقتى ظهر شد زن حرام گردید؛ و نزدیک عصر نیز حلال شد.
هنگامى که خورشید غروب کرد، زن دو مرتبه بر او حرام گشت .
همین که مقدارى از شب گذشت حلال گردید.
و همچنین در نیمه شب آن زن بر او حرام گردید.
و در هنگام طلوع سپیده صبح نیز بر آن شخص حلال گشت؟
یحیى گفت : سوگند به خداى یکتا، جواب و علّت آن را نمى دانم ، و چنانچه صلاح مى دانى ، خودتان بیان فرما؟
امام جواد علیه السلام فرمود: آن
زن کنیز مردى بود، که نگاه کردن دیگران به او حرام بود، چون مقدارى از روز
سپرى شد، شخصى آن کنیز را خریدارى نمود و بر او حلال شد، هنگام ظهر کنیز را
آزاد کرد و بر او حرام گردید.
پس چون عصر فرا رسید آن کنیز را به ازدواج خود درآورد؛ و نیز بر او حلال
شد، هنگام غروب خورشید زن را ظهار کرد و از جهت زناشوئى بر او حرام گشت .
پس از گذشت پاسى از شب با پرداخت کفّاره ظهار آن کنیز را مَحرم خود ساخت
؛ و در نیمه شب او را طلاق رجعى داد و باز بر او حرام گردید؛ و هنگام طلوع
سپیده صبح نیز بدون جارى کردن صیغه عقد به او رجوع کرد و حلال گردید.
احتجاج طبرسى، ج ۲، ص ۴۷۲؛ إعلام الورى طبرسى، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ اهل
البیت، ص ۸۵؛ کشف الغمّه، ج ۲، ص ۳۷۰؛ فصول المهمّه ابن صبّاغ مالکى، ص
۲۷۵؛ عیون المعجزات، ص ۱۲۴٫